احوال خدا ...
شکر نعمت
انَ مَكرَمة صَنعتَها اِلى اَحَد مِنَ الناس ، اَنما اكرمتَ بها نَفسَك وَ زينتَ بها عرضَكَ ، فَلا تطلبُ مِن غَيرك شكرَ ما صنعتَ اِلى نَفسِك
اگر به كسى خوبى كردى در واقع با اين كار خود را گرامى داشته اى و به خودت آبرو داده اى ، پس به سبب خوبى اى كه به خودت كرده اى از ديگران خواهان تشكر مباش
غررالحکم/حدیث 3542
کلامی به وسعت نگاهِ معرفت
«اَرِنی» کسی بگوید که تو را ندیده باشد
تو که با منی همیشه، چه «تَری'» چه «لَن تَرانی»
"مولانا"
چو رسی به طور سینا «اَرِنی» مگو و بگذر
که نیرزد این تمنا به جواب «لن تَرانی»
"سعدی"
چو رسی به طور سینا «اَرِنی» بگو و مگذر
تو صدای دوست بشنو ، نه جواب «لَن ترانی»
"حافظ"
نسازد «لَن ترانی» چون کلیم از طور نومیدم
نمک پروردۀ عشقم، زبان نــــاز میدانم
"صائب تبریزی"
«لَن ترانی» میرسد از طور موسی را جواب
چون خطاب از دوست آید سر بِنه ، گردن متاب
"قاسم انوار"
با دیدهی دل توانیش دید
كز دیدۀ سر نمیتوانی
ربِّ «اَرِنی» چو گفت موسی
بشنید جواب «لَن ترانی»
"نور علیشاه اصفهانی"
صد رهت «لَن ترانی» ار گویند
بازمیدار دیده بر دیدار
"هاتف اصفهانی"
به اجابت نرسد تا تو تو باشی «اَرِنی»
«لَن ترانی» شنوی موسی و حِرمان بینی
"فیض کاشانی"
خوش بانگ از سرایش ، چون «لَن ترانی» آمد
زو هر دمی به زاری ، دیدار می چه جویی
"سمایی مروزی"
سحر آمدم به کویت که ببینمت نهانی
«اَرِنی» نگفته، گفتی دو هزار «لَنتَرانی»
"علامه طباطبایی"
چو هوای یار داری ، چه هراس «لَن ترانی»
«اَرِنی» بگوی و جان ده ، چو جبل بهای آنی
"پریوش نبئی"
سوم ماه مبارک شعبان
هر كس تو را بخواند به او نزديك خواهى بود و هر كه به درگاهت توبه كند مى پذيرى .
هر چه بخواهى توانى كرد هر چه طلبى بيابى به شكرگزاران پاداش مى دهى و هر كه به ياد تو باشد از او ياد مى كنى .
من اى خدا با فقر و احتياج تو را مى خوانم و از بينوايى به درگاهت با شوق مى آيم و با خوف و هراس به درگاهت مى نالم و از رنج و آلام عالم مى گريم ؛ و از تو بر ضعف و ناتوانيم مدد مى طلبم و براى كفايت امورم بر تو توكل مى كنم .
پس خدايا تو ميان ما و قوم ما به حق حكم فرما كه اين قوم ما را مغرور ساخته و با ما خدعه كردند و ما را ترك گفته و يارى نكردند و به مكر و فريب ما را شهيد كردند ؛ در صورتى كه ما عترت پيغمبر تو بوديم و فرزندان حبيب تو محمد بن عبد الله كه تو او را به رسالت برگزيدى و بر وحى خود امين قرار دادى .
اى خدا پس در امور ما گشايش و آسايش عطا فرما به حق رحمت بى پايانت اى مهربانترين مهربانان عالم.
(ابن عياش گفت شنيدم از حسين بن على بن سفيان بزوفرى كه مى گفت حضرت صادق عليه السلام مى خواند اين دعا را در اين روز و فرموده كه اين دعا از دعاهاى روز سوم شعبان است و آن روز ولادت حسين عليه السلام است.)
او حجت و صاحب عصر و زمان است...
(کمال الدين للصدوق ، ج 2 ، ص 485.)
اگر خواستار رشد و کمال معنوی باشی هدايت می شوی ، و اگر طلب کنی می يابی .
(الغيبة للشيخ الطوسی ، ص 174.)
هر يک از شما بايد به آنچه که او را به محبت ما نزديک می سازد عمل کند ، و از آنچه که مورد پسند ما نيست و ما را خشمناک می سازد دوری جويد .
(بحار الأنوار ، ج 53، ص 190.)
شيعيان ما هنگامی به فرجام نيک و زيبای خداوند ميرسند که از گناهانی که نهي شده اند ، احتراز نمايند .
(کمال الدين للصدوق ، ج 2 ، ص 511.)
هر گاه علم و نشانه ای پنهان شود ، علم ديگری آشکار گردد ، و هر زمان که ستاره اي افول کند ، ستاره ای ديگر طلوع نمايد .
(الإحتجاج للطبرسی ، ج 2 ، ص 490.)
وجود من برای اهل زمين سبب امان و آسايش است ، همچنان که ستارگان سبب امان اهل آسمانند .
قبل از ظهور و ...
«بَقِیَّةُ اللّهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ»
«انا بقیةالله؛ البیعة لله، اسمعوا و اطیعوا»؛
«ای مردم، من بقیهالله و آخرین ذخیره خدا هستم، پرچم من هم پرچم بیعت با خداست، بشنوید و اطاعت کنید».
دست به سینه این عالم در حال سقوط میگذارد و مستقیمش میکند.
از کلام امیر.ع.
أَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِيقِ الْمُنَافَرَةِ وَ ضَعُوا تِيجَانَ الْمُفَاخَرَةِ أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ مَاءٌ آجن وَ لُقْمَةٌ يغص بِهَا آكِلُهَا وَ مُجْتَنِي الثَّمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتِ إِينَاعِهَا كَالزَّارِعِ بِغَيْرِ أَرْضِهِ فَإِنْ أَقُلْ يَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْكِ وَ إِنْ أَسْكُتْ يَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَيْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتِي وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّهِ بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الْأَرْشِيَةِ فِي الطَّوِيِّ الْبَعِيدَةِ
ترجمه:
آگاهي از فتنه ها
آنگاه كه پيامبر عزيز - درود خدا بر او و خاندانش - به ملكوت اعلي پيوست ابو سفيان، عبّاس را پيش انداخت تا به بهانه بيعت با امام، فتنه آغازد. آن حضرت چنين فرمود:
اي مردم، امواج فتنه را با كشتي نجات بشكنيد، و راه اختلاف و درگيري را سدّ كنيد،
و تاج كبر و غرور را از سر برگيريد. پيروز آن كس كه به پشتيباني ياران بپا خيزد و گر نه آرام گيرد و راحت گذارد، كه اين خلافت و رياست، گندابهاي را مانَد و يا لقمه اي گلوگير و مرگ آور باشد.
اكنون زمان قيام نيست، كه ميوه نارس چيدن، چون كشت در زمين غير، بهره بيگانه است.
اگر از خلافت سخن گويم، شيفته آنم خوانند و اگر دم فرو بندم، هراس از مرگ را به من بندند. دريغا چه دور است اين نسبت، پس از آن همه جبهه و جهاد به خدا سوگند، فرزند ابو طالب با مرگ مأنوستر از كودك به سينه مادر است.
نه، چنين نيست. سكوت من از دانشي است كه اگر آن را آشكار سازم، پريشان و بيتاب شويد همان گونه كه ريسمان در چاه عميق به شدّت لرزد و تعادل از كف دهد.
تلنگری و تذکری به خودم
یعنی اصلا نمی توانی ایستادن را تاب بیاوری،
خواه اینکه این آغاز از تو شروع شده باشد(ظلب) یا نه کاملاً انتخاب و اراده ی کامل او باشد.
پس مقاوت و در واقه سکون در برابر این رودخانه ی پر موج،بی فایده است.
زیاد بالا و پایین شدن هم از خصوصیات رودخانه و حرکت و انژری است.
سخت است....گاه سخت تر،دشوارتر،ناهموارتر و ناهمگون
اما....اما باید به آخر و مقصد بیندیشی....به رسیدن
و بدانی و باور داشته باشی هدف را،همراه را و راه را
و اینگونه تاب می آوری این روزهای پرتلاطم و پر اضطراب را.
تنهایی اما او که تو را خوانده ،هم او که تو را به حرکت واداشته،
همیشه همیشه با تو هست و بخواهی و نخواهی یاریت می کند.
آرام باش و اعتماد کن.
او حجت و صاحب عصر و زمان است...
(کمال الدين للصدوق ، ج 2 ، ص 485.)
اگر خواستار رشد و کمال معنوی باشی هدايت می شوی ، و اگر طلب کنی می يابی .
(الغيبة للشيخ الطوسی ، ص 174.)
هر يک از شما بايد به آنچه که او را به محبت ما نزديک می سازد عمل کند ، و از آنچه که مورد پسند ما نيست و ما را خشمناک می سازد دوری جويد .
(بحار الأنوار ، ج 53، ص 190.)
شيعيان ما هنگامی به فرجام نيک و زيبای خداوند ميرسند که از گناهانی که نهي شده اند ، احتراز نمايند .
(کمال الدين للصدوق ، ج 2 ، ص 511.)
هر گاه علم و نشانه ای پنهان شود ، علم ديگری آشکار گردد ، و هر زمان که ستاره اي افول کند ، ستاره ای ديگر طلوع نمايد .
(الإحتجاج للطبرسی ، ج 2 ، ص 490.)
وجود من برای اهل زمين سبب امان و آسايش است ، همچنان که ستارگان سبب امان اهل آسمانند .
امید رحمت فردا
اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست
مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی ور برانی از بر خویش
خلاف رای تو کردن خلاف مذهب ماست
میان عیب و هنر پیش دوستان کریم
تفاوتی نکند چون نظر به عین رضاست
عنایتی که تو را بود اگر مبدل شد
خلل پذیر نباشد ارادتی که مراست
مرا به هر چه کنی دل نخواهی آزردن
که هر چه دوست پسندد به جای دوست رواست
اگر عداوت و جنگ است در میان عرب
میان لیلی و مجنون محبت است و صفاست
هزار دشمنی افتد به قول بدگویان
میان عاشق و معشوق دوستی برجاست
غلام قامت آن لعبت قباپوشم
که در محبت رویش هزار جامه قباست
نمیتوانم بی او نشست یک ساعت
چرا که از سر جان بر نمیتوانم خاست
جمال در نظر و شوق همچنان باقی
گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست
مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست
وگر کنند ملامت نه بر من تنهاست
هر آدمی که چنین شخص دلستان بیند
ضرورت است که گوید به سرو ماند راست
به روی خوبان گفتی نظر خطا باشد
خطا نباشد دیگر مگو چنین که خطاست
خوش است با غم هجران دوست سعدی را
که گر چه رنج به جان میرسد امید دواست
بلا و زحمت امروز بر دل درویش
از آن خوش است که امید رحمت فرداست
سعدی
یک درس بسیار مهم و بزرگ...از مال اگر بگذریم،جانمان آزاد می شود...این وعده ی خداوند است
رفته و اعلام میکنند به سه کارگر نیاز دارند ولی بیشتر از بیست هزار تومان برای یک روز کار پرداخت نمیکنند.
خیلی ها عقب گرد زده و نمیروند ولی از میان آنهمه کارگر سه نفر که نیازمند بودند به ناچار برای بیست هزار
تومان همراه آن زن و مرد به قصد کار میروند.
وقتی به خانه زن و مرد میرسند پذیرایی قابل توجهی ار آنها بعمل می آید سپس یکی از کارگران میپرسد باید
چه کاری انجام دهیم؟ مرد پاسخ میدهد ما کاری برای انجام دادن نداریم فقط چند لحظه صبر کنید تا دستمزدتان
را بیاورم.
پس از دقایقی صاحب خانه با شصت میلیون تومان پول نقد وارد اتاق شده و به هرکدام از کارگران بیست
میلیون تومان میدهد.
کارگران بهت زده علت را میپرسند مرد جواب میدهد این شصت میلیون پول حجمان بود که انصراف دادیم و
شما که بخاطر بیست هزار تومان مجبور شدید برای کار همراه ما بیایید حتما خیلی نیازمندید ما این پول را به
شما میدهیم تا خداهم از ما راضی باشد و ثواب حج برایمان منظور کند.
این یعنی "انسانیت"
همه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن
همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن
ز مدینه تا به کعبه، سر و پا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک، به وظیفه باز کردن
به مساجد و معابر، همه اعتکاف جستن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
شب جمعهها نخفتن، به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش، طلب نیاز کردن
به خدا که هیچ یک را، ثمر آنقدر نباشد
که به روی ناامیدی در بسته باز کردن
"شیخ بهائی"
***برگرفته از وبلاگ یکی از دوستان با نام دلنوشته ها
مهمان را آماده کنید
چشم دل باز کن که جانبینی
آنچه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق رویآری
همه آفاق گلستان بینی
دل هر ذره را که بشکافی
آفتابیش در میان بینی
از مضیق جهات در گذری
وسعت ملک لامکان بینی
آنچه نشنیده گوش آنشنوی
وانچه نادیده چشم آن بینی
*گویا باز ما را برای پذیرایی ای ویزه خوانده اند.
دل را که خود،به نور یگانه اش روشن کرده،به چراغی زیبا،آذین می بندد.
بر ماست که خود را دست کم نگیریم که مفتخر به کلمه ی
به زبان
به دل
و به جان،شده ایم
و با همه ی اعتقاد،سعی در ابراز این حقیقت داریم ،به لطف و توفیق خودش.
پس شکر این نعمت آن است که تمام حقیقت آن در همه ی وجودمان ملکه شده باشد
و رفتار و کرداری،توحیدی ....اگر چنین باشد به مژده ی فلاح،رسیده ایم....ان شاء الله
و ما که در این سرا مسافر و مهمانیم،
همیشه از جانب او برای مهمانی و درک و دریافت برکت ها دعوت شده ایم....اگر اجابت کنیم
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ...(سوره انفال آیه24)
و او میزبانی است که هماره منتظر ماست
و هر سال و ماه و روز و...لحظه، انتظار پیوستن ما به حق و رسیدن به نهایت زیبایی و کامیابی را می کشد.
پس برای مهمانی دیگر،مهمان را آماده کنیم که همه چیز از جانب او مهیّاست.
ماه های مبارک رمضانی را گذرانده ایم،اما...
ماه رمضان جديد آمد. بايد مواظب باشيم و به خودمان فكر كنيم، ولى مانند كسى هستيم كه به حمام آمده است، ولى نه براى تطهير، كه براى بازى.
وقتى بچه بوديم، نزديك عيد كه مى شد، ما را به حمام مى فرستادند.
چند تا بچه بوديم، بدجنس و بازى گوش. گاهى سه ساعت در حمام مى مانديم؛ آن هم حمام هاى قديمى كه خزينه داشت. همديگر را مى زديم و پوست همديگر را مى كنديم و صاحب حمامى چقدر ما را دعوا مى كرد!
بعضى وقت ها هم بيرونمان مى كرد، ولى وقتى مى آمديم خانه، پشت گوش ها و پاهامان همه كثيف مانده بود. مادر ما هم كه خيلى دقيق بود، پشت گوش ها و آرنج هاى ما را نگاه مى كرد و مى پرسيد: اينها چيه؟!
ما را تنبيه مى كرد و گريه مى كرديم.
ما حمّام رفته بوديم، اما بازى كرده بوديم. در مقام تطهير نبوديم.
رمضان ها آمده و رفته، امّا ما لَعْبِ به رمضان داشته ايم و جدّى نبوده ايم.
ماه رمضان كه شهر طهور، شهر تمحيص ماه طهارت، ماه شستشو است، اما ماه شستشوى ما نبوده است... .
مرحوم صفایی حائری-کتاب اخبات ص30